Sunday, September 20, 2009

روزي ابري است
و ابر بارانش گرفته است
همه چيز شسته و پاكيزه است
حتي درختچه هاي كوچك و متواضع خيابان خاك گرفته
و انگار آدمها تلخي اين روزها را فراموش كرده اند
و من متواضع ترين آدمها را كه تويي
ديده ام
و از مهرباني گودي دستهايت آب نوشيده ام

شهريور 1388

Wednesday, August 5, 2009

شب مهتابي در بالكن

از بالكن به ماه كامل مي آويزم
ماه درخشان ، پر از نور كه شب را مهتابي كرده است
و يادهاي دور را مرور مي كنم ...
روزهاي پر از تو
و شبان پر از ماه ، پر از لطافت نور مهتاب در بالكن
....
اكنون سخت و سنگينم
و نور مهتاب كامل ديگر گرمم نمي كند ...
مي دانم فردا تو را خواهم ديد
به چشمان هم خواهيم آويخت
فقط براي لحظه اي ...
و دوباره با دلي سخت روزها را در پيش مي گيريم ....
مرداد 88

Thursday, July 9, 2009

در اين گرماي انجير زاران و نسيم شور و منظره چشم نواز درياي آبي
در اين طعم فراوان صداهاي غريب
شيرين و تلخ براي ديگران و بدون طعمي براي من
جاي صداي بيمانند تو خالي است
صدايي كه روياي تابستان كودكي است
تيرماه 1388 - چشمه

Saturday, May 23, 2009

كودك به كناري رانده مي شود
از ميان خنكاي روياها
كودك منطق تابستان را نمي داند
كه رويا و سبزه هاي ارديبهشت را پلاسيده مي كند
در ذهن تفتيده ، تنها يادي از طراوت دوردست به جاي برخواهد ماند ...ند
دوم خرداد 88

Thursday, May 21, 2009

نگاهبان

بر پرتگاهي از كلمات ايستاده ام
كه مي رماند تو را
كه مرا به مغاكي مي برد كه چشمانت تنها به خاطره اي در سالهاي دوربدل مي شود ...
به زير پايم مي نگرم
بر صخره اي از كلمه ايستاده ام
هراسم پايان مي گيرد ... . د
ارديبهشت 88

Sunday, April 5, 2009

شوق ناپيدايي در وجودم مي دود : د
آگاهي سنگين به تنهايي
چه كوتاه و بي پژواك
- مي انديشم -
و سياهي بالا مي رود
تا شب دوباره بر وجود سايه افكند
فروردين 88
به زمين بازگشته ام
از باغ آسمان
تنها رويارا در سرم مي يابم
فروردين 88
منظم و تهي
تنها در خيابان وسيع راه مي روم
و دستهايم آهنگي را بر نمي تابانند
فروردين 88
تمام كوچه تويي
تمام خيابان تويي
تمام آن دفتر پرت افتاده در هياهو تويي
...
با اين همه ، ترانه هايم فراموش شده اند
سوتكي كه درقلبم با ياد تو مي نوازد
خاموش است
...
فروردين 88