Friday, November 28, 2008

سعي كردم مثل بعضي از وبلاگها از تجارب روزانه ام بنويسم ، ولي فكر كردم اگر به جز از آن چه كه به تاثير مدام در فكر كسي ديگر بودن مربوط است بنويسم در نظر خودم فقط عباراتي مضحك جلوه مي كند ، پس براي ديگران نيز جز كلماتي خنك نبايد باشد ، اين بود كه از خير نوشتن افاضات زندگي روزمره گذشتم ، هرچند كه امشب در وبلاگ يكي از اعاظم جامعه شناسي خواندم كه- جامعه شناسي معاصر وقايع روزمره را ديگر حرفهاي مبتذل نمي بيند بلكه در خور تعمق و بررسي مي داند - ولي چه كنم كه در من رگه هايي از نوميدي به رستگاري وهراسي كافكاوار از همسان پنداشتن خود با بقيه وجود دارد : هميشه خودم را جدا افتاده و تنها پنداشته ام .اين است كه اشتراك چنداني با تجارب عامه در خود حس نمي كنم ، الا عشق كه آن را هم بيشتر تجربه اي غير زميني مي دانم يا به عبارتي ديگر ، آن قدر ناشناختگي در آن هست كه عليرغم عام بودن اين تجربه ، هر تجربه اي از عشق موضوعي فردي است

No comments: